جدول جو
جدول جو

معنی نحل خانه - جستجوی لغت در جدول جو

نحل خانه
(نَ نَ / نِ)
کندوی زنبور. لانۀ زنبور عسل:
آنکه از نحل خانه گیرد شهد
بزند نحلش ارچه نگزاید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نحل خانه
کبت خانه کندو لانه زنبورعسل کندوی زنبور: آنکه ازنحل خانه گیردشهد بزندنحلش ارچه نگزاید. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
حمام، گرمابه، غسالخانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
فیل خانه. جایی که در آن پیلان را بندند. (آنندراج). جای نگهداری فیلان: گوسفند ازبیم آتش خود را در پیلخانه اوگند... آتش در نی افتاد و قوت گرفت و پیلخانه درگرفت. (سندبادنامه ص 82)
لغت نامه دهخدا
(حِ نَ / نِ)
ساحل سرای. سرائی که در کنار دریا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ / نِ)
خانه ای آفتابگیر که برای پرورش و نگاهداری گل از گزند سرمای زمستان سازند. رجوع به گرم خانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نِ)
خانه و مسکن زیر زمین. (ناظم الاطباء). خانه که در زیر زمین سازند تا هر کسی برآن واقف نباشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ نَ / نِ)
چپرخانه. (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود
لغت نامه دهخدا
(نُ خا نَ / نِ)
جای نحس. جای نامبارک. جای پر ادبار و نکبت. آنجا که بر آدمی مبارک نباشد:
از آسمان بیافتمی هر سعادتی
گر زین نحوس خانه شروان بجستمی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره:
ز هقعۀ چو نیم خانه کمان
بنات نعش از اول بنای او.
منوچهری.
تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری
ز نیم خانه زرین گنبد مینا.
مجیر.
- نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانه ای که مال و متاع در آن نهند. (آنندراج). بیت المال و خزانه و انبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
اقامتگاه. باش جای. جای قرار و اقامت، کنایه از دنیا، جهان. گیتی:
روزی دو در این رحیل خانه
می باید ساخت با زمانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ نَ / نِ)
خانه ای که سلاح در آن نگهدارند. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ نَ / نِ)
دیوانخانه. (غیاث اللغات). جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه. و آن را در عرف هندوستان ’کچهری’ گویند. (آنندراج). رجوع به عمل شود:
عمل خانه دل به فرمان توست
زبان خود عمل دار دیوان توست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ نِ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. در 14 هزار گزی شمال باختر داران متصل به راه ماشین رو دامنه به بوئین واقع است. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، عدس و انگور است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی از قبیل قالی وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ نَ / نِ)
ساکنان خانه. اهل بیت: پیش از آنکه با اهل خانه سخنی گوید اهل او به مصلحتی در گنجینه درآمد. (انیس الطالبین ص 147).
لغت نامه دهخدا
(صِحْ حَ نَ / نِ)
آبخانه. در بهار عجم و آنندراج آمده است که این لفظ چنانکه از آئین اکبری معلوم است موضوع حضرت عرش آشیانی (اکبر شاه) است
لغت نامه دهخدا
اداره ای که نسق چیان درآن گرد می آمدند (قاجاریه) : نسق خانه مبارکه
فرهنگ لغت هوشیار
مرخشه گاه شنار خانه جای نحس محل نامبارک: ازآسمان بیافتمی هرسعادتی گرزین نحوس خانه شروان بجستمی. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال خانه
تصویر مال خانه
خانه ای که مال و متاع در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل خانه
تصویر عمل خانه
جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحت خانه
تصویر صحت خانه
درمانکده بیمارستان، آبخانه دارالشفا بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صال خانه
تصویر صال خانه
کشتار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلح خانه
تصویر سلح خانه
محلی که در آن جا سلاحها را گرد آورند زراد خانه اسلحه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحل خانه
تصویر ساحل خانه
کنار کوی خانه ای که در کنار دریا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل خانه
تصویر غسل خانه
((~. نِ))
حمام، مستراح
فرهنگ فارسی معین
طبقه ی دوم خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه سبی زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه ی تو
فرهنگ گویش مازندرانی